تخیل درشعر


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : 13 آذر 1394
بازدید : 206
نویسنده : جاذبه وب

تخیّل یکی ازعناصر شعر است وفضای هنری شعررا پدید می آورد وباعث انفعال نفسانی وتأثرولذّت در خواننده می گردد. خواجه نصیرالدّین طوسی ،<<سخن را>>ماده شعر معرفی می کند وصورت آن را برمبنای نظر منطقیان <<تخیّل >> می شمارد وچهار چیز را عامل تخیّل می داند : وزن ،لفظ، معنا ، امورمربوط به لفظ ومعنا باهم تخیّل درواقع جهان دگر است سخن را درخود جای داده است .این جنبه مربوط به خلاقیّیت شاعر است وبه هیچ وجه آموختنی نیست .تخیل نشان دهندۀ نیرویی ذهنی ودیدو بینش شاعراست . نخستین کسی که آن را نا اموختنی معرّفی کرد ارسطو بود.<<ذهن شاعر خزانه ای است                           ازخاطره ها وپیوستگی ووابستگی آنها.این ارسطو بود که نخستین بار گفت استعاره برای شعر ضروری است وتنها چیزی است که شاعر نمی تواند بیا موزد .تخیّل عبارت است ازادراک ذاتی ومستقیم از شباهت ها بین امور نا همگون که ناشی ازیا بینش تازه است.>>آنچه کالریج سرشت تسلسلی تداعی می خواند .کالریج ازتخیّل آغاز می کند –که درنخستین جلوۀ خود ،قوّۀ تنظیم کنندۀ بزرگی است،یا به عبارت بهتر وسیله ای است که به ما امکان می دهد که هم چیزهارا تمیز دهیم وهم انهارابه نظام درآوریم ،ونیزبه تفکیک وترکیب بپردازیم ،وبه این ترتیب ادراک را  امکان پذیر میکند (زیرا بدون آن ،مافقط مجموعه ای ازمعلومات حسی بی معنا می داشتیم ). اگرعمل آفرینش بعنوان چیزی تلقّی شود که اساساٌ ودائماٌ،نظم را ازهرج ومرج بیرون بکشد ،هرج ومرج را با مفهوم گردانیدن اجزای آن ،ازطریق ابرازهوّیت طرّاح به وجه صحیح ، ازمیان بردارد ،آنگاه تخیّل اوّلیه اساساٌخلّاق است و<<تکراری است ازعمل  جاودانه آفرینش << من هستم >> جاوید وبی کران درذهنی محدود>>.

نگرش ودید نوین به طبیعت ،آن را با امور ذهنی شاعر ترکیب می کند ونیروی ابداعی ذهن شاعر از این مواد ،به تعبیر <<بومگارتون >>یک جهان دیگر می سازد وخواننده بدان فرا می خواند تابهره والتذاذ لازم را دراین جهان ابداعی ببرد . این جهان بهتر از دنیای واقعی است ودرواقع نقص جهان واقعی را برطرف می کند ؛نه اینکه مارا به عمق واقعیّت ببرد ،بلکه جا نشین واعیّت را به دست می دهد ؛اما مواد این جهان تخیّلی به وسیله ذهن شاعر ازهمین جهان واقعی گر فته می شود .شاعردرذهن خود این موادواجزای متفاوت وناهمگون واقعی را باهم ترکیب می کند وموجودی را که می خواهد می آفریند .درواقع تخیل به صورت اولیه خود ،نیروی حیاط وعامل اوّلیه همه ادراک های انسانی است .

شکل ثانوی تخیّل انعکسی است ازهمان شکل نخستین ودرواقع همزیست ارده بیدار است ودرعین حال درنوع کاروری با تخیّل اوّلی شباهت دارد وفقط دردرجه و طریقه عمل با آن متفاوت است .                تفاوت توهم وتخیل دراین است که توهم تنها محیط محدود ثابتی برای جولان دارد .                               شعر بوسیله تخیل به کمال مطلوب خود نزدیک می شود ورسالت خودرابه انجام می رساند .حذف این عنصر درشعر،آن را به کلام عادی نزدیک می سازد وازهنر دور می کند ؛ چنانچه دیچز می گوید :<<کمال مطلوب یعنی کیفیاتی که یک شعررا حائزشرایط می سازد ، درعین حال ازعمل تخیّل حاصل می گرددوآن را تبیّن می کند.>>                                                                                   تخیل تنها نیروی فعّال وکنشگر انسان است وهمین نیرواست که زبان را به شعرتبدیل می کند . وشعررا دلنشین می سازد .

عاطفه وعقل واراده و... تماماٌ جنبه انفعالی دارند،چنانچه << فلسفه اصولاٌ قادر نیست چیزی را مجسم سازد .فلسفه مطلب رامی  فهماند ،ولی تجسم کرده نمی تواند. >>

این تجسم نوعی عمل وکنش است که تنها تخیّل می تواند انجام دهد .همین تجسم بوده است که گذشتگانی چون ارسطو وفلاسفۀ دیگر ونیز افلاطون ،آن را محاکات یا تقلید نامیده اند .

با دقتی موشگافانه تر تجسم عبارت است ازعینیّت بخشیدن به چیزی غیر عینی این امر غیر عینی ممکن است ازامور غیر محسوس ،یا به اصطلاح اسم معنی باشد ؛ مانند:                                             - توانایی    ، دربند بندِ من  ،ازتاب رفته است .(مصدق ،حمید ،درهیاهوی باد ،1380 ،ص 119 )

یا نمونه دیگر :

این جغد شوم سوی عدم بال وپر زند ،                                                                             درعمق اعتکاف نشیند !       تارهای << در رهگذر باد >>ص 125.

نظریۀ افلاطون وارستو دربارۀ تخیل :

همانطور که گفتیم به نظر افلاطون وارسطو شعر ازمحاکات نشأت می گیرد .ولی نظریه افلاطون دربارۀ محاکات مبتنی برنظریه کلّی او درباب مثل است ،وچون جهان را تقلیدی از مثل می داند برای شعر که بازتقلیدی ازجهان واشیای آن است ارزشی قا ئل نیست وشعررا مقلّد می داد .

امّا ارسطو شعررا حاصل ازدو سبب می داند که هردو طبیعی است : << یکی محاکات وتقلید که درآدمی غریزی است ...و سبب دیگر این است که تعلم ودانش آموزی نیز خود لذّتی دارد ومحاکات هم نوعی تعلم ویادگیری است .>>ارسطو بدینگونه به بازسازی طبیعت در شعرشاعر ارج می نهد واین فکر او درتاریخ نقد جای مشخص دارد واین سخن که: خصوصیت اصلی وعام هنر بازسازی زندگی است >> هنوز بین صاحب نظران زمزمه می شود .

ولی شعر تقلید بی کم وکاست ازطبیعت نیست بلکه قوّۀ تخیل شاعر درطبیعت تصرّف می کند ، << وبه قول سر فیلیپ سیدنی طبیعت هرگز جهان را بااین  همه نقشهای رنگارنگ که شاعران مختلف ابداع کرده اند عرضه نمی کند . در طبیعت رودخانه ها به آن دلپذیری ،ودرختان به آن پرباری ،وگلها به آن خوشبوی که شاعران نقش می کنند ، نیست ، اینها درآثارشاعر دلرباتر می نماید .>>

سولی پرودوم شاعر فرانسوی درتعریف شعر می گوید :<< شعرتخیلی است که آرزوی زندگی عالیتری درآن جلوه می کند .>>

توجه علمای بلاغت به تخیل :

نکته قابل توجه این است که << ادیبان وعلمای بلاغت به تخیّل چندان توجهی نداشته اند .ودرکتابهای ایشان بحث ازتخیل وکلام مخیل کمتر می توان یافت .>>  به نظر می رسد که این نپرداختن به تخیل به دو سبب با شد : اول اینکه معنای لغوی خیال وتخیل برای اهل بلاغت که  در صدد اثبات قران بوده واصولا علم بلاغت به این جهت به وجود آمده  .

علت دوّم که علمای بلاغت به تخیل وخیال نپرداخته اند بلکه ازآن پرهیز داشته اند ،موضوع مهمتری است وآن روشن وثابت نبودن معنای خیال << به عنوان نیروی سازنده تصویر است که هدفش تصویر حقایق نفسانی وادبی باشد ، تازمان فلاسفه رمانتیک وکانت.>> ارسطو به خیال ارج نمی گذاشت ومی گفت : عقل باید آن را ،راهبرد واداره کند اوبین وهم وخیال فرق نمی گذاشت . ابن سینا نیز ازتخیل پرهیزمی کرد . (فاطمی ،سید حسین ، تصویر گرایی غزلیات شمس ، ص16 ) 

همین معنای تخیل موجب شده است که شارحان فلسفه ارسطو دردورۀ اسلام توجهی خاصی به جداکردن مفهوم صدق و کذب ازتخیل مبذول دارند . درواقع کالریج اولین کسی است که درمباحث نقد ادبی خیال را چنین معرفی کرد وگفت که : قوۀ ترکیب کنندۀ سحرآمیزی است که درذات آن ایجاد توازن و وابستگی بین صفات متضادرمی بینیم .این کالریج بین << خیال و وهم وتصور فرق می گذارد ودوّمی را نوعی حافظه می داند که ازقید زمان ومکان آزاد شده باشد ،وبا اختیار درآمیخته باشد ، ولی با خاطره وحافطۀ عادی یکی است زیرا موادش از قانون پیوستگی وارتباط معانی به دست می آید .

استاد زرّین کوب و تخیل درشعر:

استاد زرّین کوب می نویسد :<< هیچ چیز  چنانچه هست درشعر نمی آید جز آنکه شعررا تباه می کند وفاقد لطف وتأثیر .>>

بنا براین شا عر یابهتر بگوییم ذهن شاعر درواقعیّت تصرف می کند واین تصرف ،قدرت خلاق وابتکار اواست درساختن جهان مطلوب . اما این جهان مطلوب وزیبا را چرا می آفریند؟ فرومی نویسد : << هنر مند ...برای تأمین کامروایی خود وسیله ای ندارد . پس مانند ناکامان به واقعیت پشت می نماید ، ولی درعالم خیال دنیای زیبای می آفریند که هر روح گرسنه ای برای آسایش وتسلی خود جویای آن است .>>

من آ ن کبوتر شکسته بال در دامم             

که بهر صید من این چرخ دانه ای نفکند  .        تارهای << سالهای صبوری >> ص  425

آیا این همان چیزی است که شاعر می خواهد ؟

دیو می آید ، دیو  

دیگرای بخت سیاهم

به تو امیدی نیست .         آیا این مطلوب وایده آل شاعر است ؟ مسلماََ نه . این تصویر دیگرگون شده واقعیت است که به صورت نمادین بیان شده است ؛همین ونه بیشتر نمونه چنین اموری دراشعار همۀ شاعران فراوان است .   بنابراین با ید چنین گفت که تخیل ،هرعاطفه ای را به صورت امری عینی مجسم می کند . تخیل ، تجسم عاطفانه است ؛ چه عشق ، چه نفرت ،حسرت ،گریز ،تمایل و...ازاینجا معلوم می شود که چقدر سخیف است  نظر آنان که می گویند شعر<<  برپایۀ تخیل استوار است ،و تخیل معنای ندارد .>>

بی معنا بودن تخیل درهنروشعر ،سخنی بسیارنسنجیده وبی معنا است شعر ،منطق وفلسفه وعلم نیست . درشعرباید پس پشت معنارا دید ( معنای ظاهری )به عبارت دیگر باید به معنای معنا رسید ؛چنانکه عبدالقاهرجرجانی << معنی کلام >> و<< معنی معنی >> را ازیکدیگر متمایز می کند واین دوگونه معنارا به طورجداگانه مورد بررسی قرار می دهد . وی دراسرارالبلاغه نیز معانی را به دوبخش یا گونه عقلی وتخیّلی تقسیم می کند .معانی عقلی  << معانی روشنی هستند که عقل به درستی آنها گواهی میدهد .>>

شعر ازطریق این معانی نمی تواندچندان تأثیر گذار باشد . این معانی همواره یا صحیح هستند یا غلط،بنابراین برای استدلال وبرهان عقلی می توانند به کارروند . << اما قسم دوم معانی که معانی تخیّلی است نمی توان گفت که همیشه درست باشند وهرچه ازاین معانی ثابت کردهای ثابت وآنچه نفی کرده ای قابل رد است .>> درمعنای عقلی ،تنهادرهمان سطح معنای ظاهری کلام متوقف می مانیم ،زیرا درورای آن معنای دیگر نهفته نیست .لایه درونی کلام با لایه سطحی یکی شده اند ؛ به عبارت دیگر ژرف ساخت زبان بدون دیگرگونی درروساخت ظاهرشده است .

قواعد گشتاری خذف ،افزایش ،جانشینی وجابه جایی تا حدی اعمال شده اند که بتوانند ژرف ساخت را به مرحله روساخت و کاربرد قواعد آوایی برسانند . این قواعد درسطح ربان عادی بکاررفته اند ، امّا درمعانی تخیّلی ، خود روساخت نیزپس ازآمادگی ، با یک جانشینی یا تبدیل کامل درمرحله بعدی روبه رو شه است وبه عبارتی ،نشانه های روساختی زبان به نشانه های روساختی دیگری شده اند .برای روشن شدن مطلب : طبق نظریۀ <<

مفهوم ومصداق >> درزبان شناسی : << رابطه لفظ ومعنا بوسیله مصداق ومفهوم برقرار می شود ؛مصداق ،رابطه عناصر داخلی زبان را با عناصر وپدیده های خارجی بررسی می کند ومفهوم ،رابطه عناصرداخلی زبان راباهم .>>پس درواقع معنای تخیّلی ،جانشینی  درمصداقها صورت گرفته وعناصر داخلی زبان –یعنی آواها ،واژه ها ونحو – رابطه فرازبانی وغیر زبانی با مصداقهای متفاوت برقرار می  کند ؛ این رابطه خارج ازقلمرو زبان است وبه همین دلیل درقلمروحوزۀ زبانی مهمل وبی معنا می نماید ؛امّا این معنا وقضیه مهمل تنها درقلمروزبان است ، ولی معنای شعر خارج از قلمروزبان است وزبان تنها بخشی ازمصالح آنرا تشکیل می دهد . مثلاٌَََ در بند :      

پاییز!

آغازاین سروده حزن انگیز

تسلیم برگ دربرابربادی که می وزد .                      شیر سرخ ( اندوه باغبانان ) ص 58

            درآخرین مصراع ،همان تبدیل یا جانشینی کامل صورت گرفته است وکلام رااز زبان دورکرده وبه شعر تبدیل نموده است . دومصراع اول هنوز درقلمرو زبان هستند ،هر چند مصراع اول –پاییز- ازطریق مصراع سوم ازقلمروزبان بیرون کشیده وخارج می شود؛یعنی تغییر یک مصداق درشعر درغالب مصداقهای دیگر تأثیر می گذارد وآنهارا درکلیت شعر از حوزۀ زبان خارج می کند .درمصراع سوم ،<< برگ >>و << بادی که می وزد >> عناصری هستند که جانشین << انسان>> و<< حوادثی که پیش می آیند >> شده اند :     انسان  -------برگ ، بادی که می وزد---------- حوادث روزگار

رابطه میان این دوسو دیگر یک رابطۀ زبانی نیست ؛ هر چند که قاعده جانشینی ،یک قاعده زبانی است.

کلیدی که مارابه این رابطۀ غیر زبانی رهنمون می شود وجانشینی مصداقهارا بیان میدارد ونشان گرمعنای تخیلی است ،عنصر << تسلیم >> است این  دراصطلاح یک << کد>> است .بدین ترتیب درمعنای تخیلی درسطح ولایه ظاهری رو ساخت متوقف نمی شویم ،بلکه با کد ها ی که نقش کلید دارند به << معنای معنا >>یا معنای نهفته درپس مصداق دست می یابیم ؛به همین دلیل است که با وجود مهمل نما بودن قضایای شعری ، خواننده آن را درمی یا بد وباور می کند ،چرا که عامل این جانشین سازی ، ادراک عاطفی است ، نه قواعد نحوی .این مفهوم همان گفتۀ .ای .ا. ریچاردز است که در : << عالم شعر ،به هیچ معنی واقعیّتی که مخالف این عالم با شد وجود ندارد وچنان نیست که درآنجا قوانین خاصی از جهان دیگر حاکم باشدزیرا شعر چیزی است که ازهمین تجربه ها حاصل می شود وهرشعری پاره محدود از یک تجربه است .>> درهر صورت ، شاعر مصداقهای را بدین گونه جانشین سازی می کند که به آنها عناصر خیال می گویم . عناصر خیال همان عینیت ها ومصداقهای خارج اززبان هستند که بامفاهیم وعناصرزبانی رابطۀ جانشینی برقرارکرده اند  . این عناصر خیال ومصداقها درآمیزشبا یکدیگر ، مووجودات وفضاها وروابط غیر عینی وغیرواقعی کشف کرده یا پدید آورده اند که به آنها << صورخیال >> می گوییم .این ها همان تصویرها وایماژهای شعری هستند .

تخیّل در شعرمولوی :

مقبل ترین و نیک پی دربرج زهره کیست نی      .                       زیرا نهد  لب  بر لبت تا ا  زتو آموزد،نوا                                          نی هاو خاصه نیشکر برطمع این بسته کمر          

                                       رقصان شده در نیستان  یعنی << تعزّمن تشا >>     

این ابیات نمونه ای است ازتخیل ممتاز وپویای مولوی ،خیالی گسترده که جهانی پرتپش وزنده آفریده است  وبرای بیان دقایق نا گفتنی وراز سر بستۀ عشق چون نی نالیده وشرح هجران ودرد ،دوری را گفته وبه یاد بوسیدن لب یار وبازگشت به نیستان عمرش را گذرانده است .فاطمی ،سید حسین ،تصویر گرایی غزلیات شمس،13 ، امیر کبیر ،تهران ،1364

بیشتر انواع خیال درشعرمولوی مطرح است .هم خیال ازجهت رهبزی تخیل ،نوع ادبی وشعری آن دراشعارمولوی بسیارگسترده است ،وهم خیال ازجهت ذات وموضوعش،نوعی که حقایق وجدانی را تصویر می کند درغزلیات شمس بسیار به چشم می خورد .زیرا بیشتر اشعار حالات روحی شاعر را بیان می کند .

ازهمه بیشتر خیال توضیحی که به کار حسن تصویر می آید وخیال ازجهت حواس انسان ، درشعر مولوی مطرح است ودر گستردگی وتنوع درنوع اخیر نامبرده ازشعرای کم نظیر زبان فارسی است .     درادب قدیم ما اگرچه تصویر سازی ، وصور خیال ،بحث مفصلی ندارد ،ولی این سخن بدان معنا  نیست که شعرای بزرگ زبان فارسی تخیّلی گسترده وبدیع نداشته اند .

درمیان شعرای بزرگ گستردگی دامنه خیال مولوی وتنوع تصویرهای شعریش شگفت آوراست .

بویژه اگر دست و پاگیری قالب شعری را درکلیات شمس که غزل است ،درنظربگیریم ،ونیز وحدت موضوع این غزد لهارا که عشق عرفانی است ومی تواند عدم تنوع درکار شاعر کم قدرت ایجاد کند .اما این هردو جهت که به ظاهر مانعی می نماید ،مقهور طبع وقدرت شاعری مولوی هستند .اوبزرگتر ازآن است که :<< مفتعلن مفتعلن >> واندیشه قافیه دامنگیرش شود ،تا تخیّلش ازتکاپوبازبماند وچنان عاشق که همه چیزرا دربیان حالات خود بکار گرفته است ،به طوری که تکرار همین مفتعلن مصراعی ساخته که ازبهترین سخنان در نوجویی است وبه تنگ آمدن ازتقلید گذشتگان را به زیبا ترین صورتها تصویر می کند :  <<  مفتعلن مفتعلن کشت مرا >>

عشق عارفانه او نه تنها مانع گسترش  خیال نیست ،بلکه چنان بزرگ وشامل است که همۀ جهان را دربرمی گیرد وهمه چیزرا جزء معشوق ودر ارتباط با عشق می بیند ، نوآوری شاعر در تصویر سازی به حدی است که حتی شامل تصویرهای که دیگران آنهارا مکرر درشعر آورده اند نیز می شود .یعنی شاعر از همان چیزی که دیگران بارها آنرا امادّۀ تصویر سازی در مضامین مختلف قرار داده اند ، باز تصویرهای ساخته است زیبا ومتفاوت با آنچه دیگران گفته اند ،حتی اگر تصاویر آنان را تکرار کرده باز تصویرش فضا وجوخاص دارد ورنگ رویش بگونه دیگراست .

برای مثال : ازکلمه خیال تصویرهای زیبا وبدیعی درشعر فارسی قبل از مولوی ساخته شده است ویکی ازموارد آن این رباعی است :

ای روی تو ازلطافت آیینۀ روح                    خواهم که قدمهای خیالت به صبوح      

دردیده کشم ولی زتیر مژه ام                       ترسم که شود پای خیالت مجروح

که به اشتباه آن را به مولوی نسبت داده اند .( فاطمی ، سید حسن ،تصویر گرایی درغزلیات شمس ،ص 22 )

مولوی از همین کلمه تصویرهای تازه وزیبا ساخته است :  دریک بیت خیال را به شفق آفتاب مانند کرده است ومی گوید همانگونه که شفق نشانه آفتاب است ، خیال تو نیز نسانه روی زیبایت می باشد .تناسب وطبیعی بودن وجه شبه در این شعر قابل توجه است . شفق نورش ازآفتاب و و جودش هم وابسته به آفتاب است .خیال روی یارنیز چنین است وظرافتی که شاعر دریگانه شمردن نور وزیبای بکاربرده است، قابل انکار نیست :

خــــیال خــــوب تو درسینه بردیم                                  شــــــفق ازآفــتاب آمـــد نشانی

دربیتی دیگر ازهمین کلمه تصویری ساخته است که نهایت قدرت اورا در گنجانیدن بیشترین معنا درکمترین کلمات ، یعنی ایجاز می رساند .دل را چون بیشۀ پر ازشکارفرض کرده که درآن خیال روی یارچون شیری است که خیالات دیگر شکارمی کند واو فرمان روای این بیشه است ونمودارشدن دندانهای شیر را در وقت شکار به خندیدن او تعبیر میکند وتصویر درمجموع آن پویا ومتحرک است :   دربیشۀ دل خیال رویت                   شیرست کند شکارخندان

درابیات دیگر به خیال شخصیت می بخشد وآن را گاه سوار جنگجو وزمانی ساقی وهمینطور نجار ،رقاص ،مست جان برکف ،گول گیر شایسته سیلی خوردن،می آورد. 

صبغه شخصیت مولوی براین تصاویر یکی ازجهات قابل تعمق دیگر است ونشانه اصالت او درهنرمندی است .این نکتۀ بسیار ظریفی است که درتکنیک شعرای صاحب سبک به چشم می خورد .         

 

                نتیجه  گیری

همانطور که گفتیم  تخیّل باعث می شود که سخن ویا کلام از حالت عادی پا فرا تر گذاشته وزیبا شود ،  زبان  احساسی ومخیل عواطف گوینده را به شنونده وخوانند ه انتقال می دهد ودر ذهن او اثر می گذارد وحرکت ایجاد می کند .

درچنین زبانی معمولاً واژه ها وجملات درمعنای عادی خود بکار نمی روند ، درمقایسه با هنجار عادی می توان گفت شاعران جهان را دیگر گونه می بیند وحتما برای بیان این دیگر گونگی ، دیگرگونه سخن می گویند .

مثلاً ما « نرگس » را نام نوعی گل می دانیم وآن را در باغچه می بینیم درحالی که نظامی آن را در آسمان دیده وبه عنوان اسمی برای ستاره به کار برده است :

هزاران نـــرگس از چـــرخ جــهان گرد            فــروشد تا برآمـــد یک گـــل زرد

پس می توان نتیجه گرفت که هنرمندان  برای بیان مخیّل خود ، ازقرار دادهای متعارف زبانی استفاده نمی کنند ،  چنانکه شاعر دربیت بالا همانطور که بجای ستاره ، نرگس به کاربرده ،به جای خورشید گل زرد گفته است .

همچنان اگر زبان عادّی روزمرۀ خودرا با کلام هر شاعری بزرگی بسنجیم ، آنقدر در نامگذاری ها وروابط کلمات با یکدیگر ، اختلاف می بینیم که باید بگوییم شاعران از زبان دیگر استفاده می کنند .

مثل که سهراب " سپهری " می گوید :     من نمازم را وقتی می خوانم

که اذانش را باد، گفته باشد سر گلدستۀ سرو .

                                           باد چگونه می تواند اذان بگوید  ؟ سرو چه ارتباطی به گلدسته دارد.

سید کبیر" موسوی"

 

 

 

 

 

سرچشمه ها

 

1: مصدّق ، حمید ،زندگی وشعر، درهیاهوی باد ، 1380 ، ثالث .

2:فاطمی ،سید حسین ، تصویر گرایی غزلیات شمس ،امیر کبیر ،1364 .

3: شمیسا ، سیروس ،نقد ادبی ،چاپ چهارم ، رامین .

4:  فرشید ورد ، خسرو ،دربارۀ ادبیات ونقد ادبی ،فردوس ، ج دوم .

 




مطالب مرتبط با این پست :

می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








به وبلاگ من خوش آمدید

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان جاذبه و آدرس webattraction.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com